جدول جو
جدول جو

معنی موم جامه - جستجوی لغت در جدول جو

موم جامه
(جا مَ / مِ)
پارچۀ مومی شده و به موم اندودشده و مشمع. (ناظم الاطباء). جامه ای که به موم چرب کرده باشند. (آنندراج). پارچه که به موم آغشته کنند تا رطوبت و آب در آن نفوذ نکند و از آن روپوش نظیر بارانی یا لفاف چیزی سازند:
اگر موم جامه نکردی به بر
شدی ازنم بارش گریه تر.
ملاطغرا (از آنندراج).
فرستد سوی او قیصر چو نامه
کند از پردۀ دل موم جامه.
محمدقلی سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم جامه
تصویر هم جامه
کسی که با دیگری در یک بستر بخوابد، هم بستر، هم رختخواب، برای مثال نه بیگانه گر هست فرزند و زن / چو هم جامه گردد شود جامه کن (نظامی۵ - ۸۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوک جامه
تصویر غوک جامه
جلبک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، الگ، جغزواره، چغزپاره، جامۀ غوک، گاوآب، چغزواره، جل وزغ، بزغمه، آلگ، بزغسمه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
چیزی سبز باشد شبیه به ابریشم که بر روی آب و جوی و حوض بهم رسد. جامۀ غوک. (از آنندراج). چغزلاوه. طحلب. خزه. بزغسمه. جل وزغ. (برهان قاطع). چیزی سبز شبیه ابریشم که در روی آب بهم رسد و وزغ در آن پنهان گردد. چم. (برهان قاطع). رجوع به جامۀ غوک و خزه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ / مِ)
هم زیست. دوتن که وسایل زندگی و جامۀ مشترک دارند، هم خواب. دو تن که در یک بستر خوابند:
نه بیگانه گر هست فرزند و زن
چو هم جامه گردد شود جامه کن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رود جامه
تصویر رود جامه
هر ساز زهی ذوالوتر، نوعی ساز جمع رود جامگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوک جامه
تصویر غوک جامه
جل وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رود جامه
تصویر رود جامه
((مِ))
ساز زهی
فرهنگ فارسی معین